فرشته هایی از طرف خدا

15 مهر شروع زندگی برای فرشته هااااااا

سلام به  همه دوستانی که نوشته هام میخونن سلام به نفسای مامان که قدم رو چشم من و بابای گذاشتن بعد از دو ماه که از بدنیا امدنتون میگذره بلاخره وقت کردم تا بیاو و از خاطره زایمانم بنویسم البته با زبانی ساده چون زیاد وارد نیستم شب 14 مهر همه چی اماده بود برای اینکه فردا بریم بیمارستان دلم مثل سیر و سرکه میجوشید  همه دل داری میدادن  دوستا اشناها یا میومدن یام زنگ میزدن وا واسمون ارزوی سلامتی میکردن من که به شکمو بودن عادت کرده بودم داشتم میمردم از گرسنگس  اما باید ناشتا میبودم و اسه عمل بلاخره شب به صبح رسید و بیدار شدیم  ساعت 4.30و مامان جونا باباجون و بابایی راحیه بیمارستان شدیم و قرار شد عمه جونام بعده زایمانم ...
11 آذر 1392

انتظار به سر رسید

سلام به روی ماهتون رضا و رسای مامان امشب 92/7/14امدم اخرین نوشته هام قبل از امدنتون به این دنیا واستون بنویسم انشالله به امید خدا فردا انتظار به سر میرسه از خدای بزرگ میخوام که دوتاتون سالم و سلامت بیاین بغلم امید وارم هر سه مون سالم بیایم از اتاق عمل بیرون   امروز از صبح  مهمون داشتیم همه امدن ماروببینن مامان جونیینا وعمه مامان وعمه شماا وروجکا امدن همه خالهها شب امده بودن تا مارو ببینن دستشون درد نکه که امدن واسه دیدنمون کلی هم از دوستان و  اشنایانو اقوام بهمون زنگ زدن و همه واسمو ن ارزوی سلامتی کردن مامانی حموم کرد وسیله هامون جمع کردیم و اماده شدیم مامان یکم استرس گرفته خدایاااااااااااااااا   ک...
15 مهر 1392

سیمونی شاه پسرام

  عسلهای مامانی اومدم عکسهای سیسمونیتونو براتون بذارم اما قبلش میخوام از مامان فاطمه بابت همشون تشکر کنم.انشالله وقتی بزرگ شدین محبتاشو جبران کنین. اول از همه از سرویس خوابتون شروع میکنم: راکرهاای قشنگتون: لباسهاتون:     وسایل حمام: سرویس غذا خوری و پیش بندها: رخت خواب های داخل تخت و بالش و پتوها: شیشه و پستونک: و بالاخره کالسکه و کیف:     مبارکتون...
7 مهر 1392

2تا پسر قندو عسل(35هفته)

عشقای مامای سلاااااااااااااااااام الهی که فداتون شم شما همه چیه منین  پسرای گلم خیلییییییی شیطونین و مامای خیلی بهتون عادت کرده  وقتی که کمتر تکون میخورین خیلی نگران میشمم فقط برای سلامتیتون دعا میکنم رضا و رسای مامانیییییییییی  32 هفتگیتون شد و مامان و بابا راهی سونو شدیم  آخ که  چقدر جیگرین شا پسراااااااااااااااام بابای ازتون فیلم گرفت.چقدر ناز تکون میخوردین   همه چیطون خووووب و سالم بووودد وزن یکیتون 1800ویکی 1750 بود ماشاللههه ماشالله چششم نخورین انشالله   پسرای مامانی مامان خیلی سنگین شده و خیلی سخت  جایی میره  دیگه چیزی نمونده به آمدنتون عزیزای...
7 مهر 1392

سلام سلام صدتا سلااااااااام

پسرای مامان نقل نباتای مامان حسابی  دل مامان قلمبه کردین مامانی شبا اذیت میشه موقع خواب .یا  راه رفتن واسم مشکل شده و زیر دلم که داره ترک میخوره درد میکنه   اما شما عزیزای مامان سلامت باشین اینا همشون درست میشه خیلی دوستون دارممممم .مامانی بدجوری تکون میخورین ماشالله خیلی قوی هستین میخواین  دل مامان سوراخ کنین بیاین بیرون مامانجون و باباجون از استارا امدن....................خیلی خوشحالممم.کلی  واستون  خرید کردیم همه چیتون خریدیم  سرویس خوابتون خیلی نازهههههه  و تا 30 روز بعد انشالله میارن و اتاقتون رو میچینیم مبارکههههههه پسلای مامان.انشالله به سلامتی استفاده کنین وقتیکه چیدم عکساشون واستون میذ...
27 مرداد 1392

سلام به روی ماهتون پسلای مامانی

پسرای گلم عسلای مامان هروز دارین بزرگترو اقاترمیشین مامانی و بابای 31 تیر رفتیم  واسه سونو اخ که دلم  خیلی تنگتون بود مامانیییییی عزیزای دلم خیلی ناز  بودین خیلی شیطونی میکردین .همه  جاتون سالم بود شکر خدااااا  سونو 25 هفته نشونتون داد که با حساب اقای دکترکاملا درست بود  و شما خیلی خوب رشد کرده بودین وزن شما تقریبا900گرم بود و اقای دکتر گفت خیلی خوب وزن  گرفتین پسرای گلم  دوتاتونم خیلیییییی  شبیه بابای بودین من خیلی حسودیم  شد که شبیه مامان نشدینن  اما بابایی تا دلتون بخواد ذوق کرده بودد .من و باباییی عشقتونممم25 هفتگیتون مبارک ...
27 مرداد 1392

سلام پسرای گلم

        پسرای گلم فداتون بشم عشقای من همه چیم خیلی دوستون دارم دلم واستو ضعف میره چقدر شیطون شدین ه چی از شیطونیاتون بگم کم گفتم پسرای مامان به دل مامان لگد میزنین شدید خیلی مزه میده فک کنم با هم دیگه 2تا داداشا فوتبال بازی میکنان بدشم موج مکزیکی میرین وای چه حس قشنگی دارم 9ماه انتظار با همه سختی هاش خیلی قشنگه واسه دیدنتون لحظه شماری میکنم پسرای گلم بابای واستون اسم انتخاب کرده بود امیر رضاوامیر علی خیلی اسمای قشنگی هستن اما بابای تصمیم گرفت که عوضشون کنه شاید رضاورها گذاشتیم خودمم دقیق نمیدونم اما خبرتون میدم .مامان جون عمه جون و خاله ها و مامان بزرگ از استارا امده بودن و همشون دست پر خاله ها واسه ...
12 تير 1392

سونو جنسیت 8 خرداد

سلام به روی ماهتو نفسای مامان و بابا دلم واستون تنگ شدو بود عشقای منننننن بلا خره روز دیدار رسید 8 خرداد روزی بود که انتظار به سر میرسید و چشمون به جمال شما روشن میشد دل تو دلمون نبود ...ساعت 4.30وارد اتاق سونو شدیم. فقط میخواستم ببینموتون واز سلامتیتون با خبر شم حس مادری این باید باشه که هیچ چیز و هیچ کس مهمتر از سلامتی نینیاش نباشه خدایا شکرت که این حس قشنگ به من چشوندی اقای دکتر شروع کرد به سونو فداتون بشم حالتون خیلی خوب بود شکر خدا داشتین تو دل مامانی وول میخوردین      اقای دکتر چه مرد خوبی ب ود همه اعضای بدنتون نشون میداد داستتون پاتون حتا انگشتای دستتون میشمرد الهی ...
29 خرداد 1392

سوپریز شدن مامانی و بابایی

سلام مامان جونم دلم واست تنگ شده بود خیلی وقت بود واست ننوشته بودم مامانی اگه بدونی چقدر خوشحالم اگه بونی چه اتفاقای افتادهه باورت نمیشه مامانی بلاخره انتظار به سر امد بلاخره خدا ی مهرون فرشته نازنینمو به ما خدااااااااااااا باورم نمیشه ما نینی دار شدیممممممم خداااااااا  الان تو دل من یه کنجد کوچولو هس مامانی بعده بی بی چک که اولین نشونه امدنت بود مامانی و بابای رفتیم ازمایش بتا بدیم چرا این ساعتها نمیگذره که ما بریم جواب ازمایش بگیریمممم ما رفتیم و جواب ازمایش رو گرفتیم بلههههههههههههههه ما مادرو پدر خوشبخت شده بودیم مامانییییی  بتای مامان 427 بود مامان و بابا بال دراوردیم رفتیم اون بالا بالاهاااااا روی ابرااااا...
29 خرداد 1392